تخمِ حقیقت در «شورهزار ایران» بهسختی جوانه میزند و به ندرت محصول میدهد و این نیست جز ثمرهی تلاش چهل و چندسالهی حاکمان ایران در تبلیغ قرائتی از اسلام که بر بنیادی از بدعت بنا شده است تا حافظ منافعشان باشد و از این رو، برای تداوم حکومت و حفظ منافع خود چارهای جز اصرار بر آن بدعت ندارند. حاکمان و عالمان ایران با سوء استفاده از جهل مردم، دینی جدید برساختهاند و با استفادهی ابزاری از این دین ساختگی، مقلّدان و متعصّبانی پرورش دادهاند تا پشتوانهای برای تحکیم قدرت و ابزاری برای سرکوب و خفقان باشند. نتیجهی این تلاشها، نهادینه شدن باورهای خرافی و باطل در نهاد مردم است، تا حدّی که بعد از گذشت چهل و چند سال، آنان را تماماً با حق بیگانه ساخته است. به عبارت دیگر، عالمان ایران برای بقای حکومت خود، دست به سرقت ایمان مردم زدهاند؛ ایمان مردم را مصادره و به جای آن، مطلوب خود را به نام ایمان به آنها باوراندهاند تا از این مسیر، بتوانند برتری خود و نظام خود را حفظ کنند. شاهد سخن آنکه بیشترین مقاومت در برابر حق و بیشترین سنگاندازی در راه تبلیغ اسلام خالص و کامل، متعلّق به کسانی است که بیشترین طرفداری را از نظام آنان میکنند! به نظر میرسد که تا این حکومت بر سر کار است، امکان هدایت مردم ایران منتفی است و با سقوط این نظام، بزرگترین مانع از سر راه هدایت آنان برداشته میشود.
اجمالاً میتوان گفت که مردم ایران به دو دسته تقسیم میشوند: دستهای طرفداران حکومتند که خود را پرچمدار دین و قیّم مذهب میشمارند، در حالی که جهل را علم، تقلید را روش دینداری، اهواء نفسانی را اجتهاد، تعصّب را غیرت و خرافه را باور دینی تلقّی نمودهاند و تا جایی در مزخرفات خود فرو رفتهاند که هر منکَری از ناحیهی نظام را معروف و هر خطایی از جانب آن را صواب میشمارند! همچنانکه در این دسته کم نیستند ابن الوقتهای مزوّری که حقیقتاً درد دین ندارند و صرفاً منافعشان را در استقرار نظام مییابند و گاهی به نعل و گاهی به میخ میزنند تا همه را از خود راضی نگاه دارند. اینان به راستی که سفیهند. اما دستهی دیگر، کسانی هستند که با حکومت سَر و سِر یا بدهبستانی ندارند و چه بسا برای سرنگونی آن اقداماتی نیز انجام میدهند. اینان که عموماً تنها از زاویهی حکومت ایران به حکومت دینی نگریستهاند، در شناخت خود نسبت به دین دچار انحراف شدهاند و از این رو، یا در کارکرد حکومت دینی به تردید افتادهاند یا به مخالفان هر نوع حکومت دینی تبدیل گشتهاند. متأسفانه این دسته از مردم اگر بخواهند شناخت صحیحی نسبت به دین پیدا کنند نیز به دلیل اختناق شدید حاکم و تبلیغات سوء فراگیر علیه نهضت مقدّس «بازگشت به اسلام» در ایران که مبلّغ اسلام حقیقی در کشورهای اسلامی است، امکان شنیدن قرائت صحیح و بدون نقص از اسلام را پیدا نمیکنند و از آنجا که از قرائت فعلی نیز خیری ندیدهاند، راهی جز تردید در کارکرد حکومت دینی یا انکار آن نمییابند. حاصل آنکه چیزی جز اسقاط این نظام شرور نمیتواند زمینه را برای آشنایی مردم ایران با قرائت خالص و کامل از اسلام فراهم سازد. این کاری بسیار دشوار است؛ چراکه مسألهی تغییر حکومت اگر چه برای مردم، مسألهی تغییر یا بهبود شرایط زندگی است، ولی برای حاکمان، مسألهی مرگ و زندگی است و روشن است که آنان تحت هیچ شرایطی حاضر به قبول مرگ نخواهند شد و از این رو، تمام سعی خود را برای زنده ماندن -ولو با مرگ دیگران- خواهند نمود.
اما به نظر میرسد که یکی از عوامل کلیدی قوام حکومت ایران، رهبر آن است که در طول سی سال گذشته، بلامنازع بر همهی وجوه آن حکومت کرده و به رغم اعتراضات سه دههی اخیر و ضعف گسترده و روزافزونی که در پایههای نظام او به وضوح مشهود است، توانسته است ارکان حکومتش را به هر شکل ممکن حفظ کند؛ همان طور که توانسته به هر شکل ممکن -ولو با کشته شدن صدها هزار انسان- حکومت متحدش را در سوریه بیش از ده سال حفظ کند، اما روشن است که او قادر نیست حکومتش را بعد از مرگش حفظ کند و کس دیگری نیز تجربهی زمامداری او را ندارد تا بتواند حکومتی تا این اندازه ویران را حفظ نماید و با این وصف، در صورتی که حکومت ایران قبل از مرگ رهبرش سرنگون نشود، انتظار میرود که بعد از مرگ رهبرش دوام چندانی نداشته باشد و ساقط گردد؛ همچنانکه در پایگاه اطلاعرسانی دفتر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی اشارتی رفته و آمده است: «مرگ این بت خواهد توانست که این نظام مستبد و منحرف را به زوال بکشاند و سبب تعجیل در ظهور امام مهدی علیه السلام شود»[۱]. او در حفظ و ادارهی حکومتش نصرتی از جانب خدا دریافت نکرده و نخواهد کرد؛ چرا که نصرت خدا شامل افرادی میشود که او از آن افراد به شمار نمیرود[۲]. بنابراین، میتوان امید داشت که با مرگ او تغییراتی رقم بخورد و نتیجتاً ایمانِ بهسرقترفتهی مردم آزاد شود؛ چیزی که میتواند سبب تعجیل در ظهور امام مهدی علیه السلام شود.
اما به جز حکومت ایران که مشغول نابود کردن تشیّع در جهان است، حکومت دیگری نیز هست که مشغول نابود کردن تسنّن در جهان است، در حالی که خود را امّ القرای جهان اسلام میداند و بنا به روایات متواتر، پناهگاه امام مهدی علیه السلام پیش از ظهور خواهد بود و وضعیت قدرت در آن بر روی ظهور آن حضرت تأثیر خواهد داشت: عربستان. ظهور امام مهدی علیه السلام در این منطقه تا هنگامی که تحت حاکمیّت آل سعود قرار دارد، امری ناممکن یا به غایت دشوار به نظر میرسد. شرایط فعلیِ حاکم بر عربستان لاجرم باید تغییر کند تا زمینهی خروج فراهم گردد. شواهدی روایی وجود دارد مبنی بر اینکه بعد از مرگ یکی از حاکمان این منطقه، جنگ داخلی شکل میگیرد و تغییراتی در ساختار قدرت رخ میدهد، سپس پرچمهای سیاه از خراسان بزرگ خارج میشوند و با دعوت به سوی مهدی، برای حکومت او زمینهسازی میکنند[۳].
رهبر ۸۳ سالهی ایران و پادشاه ۸۷ سالهی عربستان، آفتاب عمرشان لب بام است. کهولت سن این دو حاکم میتواند نشانهای امیدوارکننده برای زمینهسازان ظهور امام مهدی علیه السلام باشد تا با پیروی از رهنمودهای رهبر مصلح و فرزانهی خود، جناب منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، آمادگی خود را با فعالیت مفیدِ حداکثری به سطح امیدوارسازی امام مهدی علیه السلام و پذیرایی از او برای ظهور و تشکیل حاکمیتش برسانند ان شاء الله.